خب صلم😐

اومدم با پارت ۲ داستان عشق یا نفرت برو ادامه😜

از زبان سباستین:

یعنی چی این حرف اصلا معنی خاصی نداره منظورت چیه فرماندار

از زبان فرماندار:

قربان تعداد خون آشام ها زیاده نمیشه جلوشون رو بگیریم حتی ممکنه همه مون رو  یا نیروهای غولی شون رو بیارنبکشن🤒

سباستین واقعا عصبانی بود نمیدونست چیکار کنه مشت کرد ولی یه بازدم کرد و مشتش رو آزاد کرد

از زبان آدرین:

هر طور شده باید مرینت رو پیدا کنید و برای من بیارید یادتون باشه اگه پیداش کردید نباید یه تار موش هم کم باشه!

خون آشام ها:

بله قربان 

آدرین:

خوبه!

از زبان مرینت:

داشتم کارای خون آشام ها رو نگاه میکردم خیلی کارای عجیب و غریب انجام می‌دادند مثلا خون انسان ها رو میگرفتن و میبردن تو رستوران هایی که فتح میکردن یا میومدن گوشت انسان های مرده رو می‌پخت ایییی😖خیلی وحشتناک بود

از زبان آدرین:

داشتم راه میرفتم تا کار ها رو زیر نظر بگیر که یهو مرینت رو دیدم داشت کارای لشکر من رو زیر نظر میگرف بدجور حس قدرت بهم دست داد دستم لرزید اما به طور خیلی آرومی رفتم نزدیکش شدم  دستاش رو گذاشته بود روی چند تا کیسه وقتی بهش نزدیک شدم دستاشو گرفتم اونو برگردوندم خیلی وحشت زده شده بود آروم آرو به خودم نزدیکش کردم

از زبان مرینت:

ولم کن پسره ی احمق ولم کن مگرنه جیغ میکشم خودت میدونی آستانه ی جیغ کشیدنم بالا ست پس نزار جیغ بکشم 

از زبان آدرین:

خب که چی اگه جیغ بکشی چی میشه؟

از زبان مرینت:

میدونی که بابام بابام بزرگترین شکارچی خون آشام هاس اگه جیغ بکشم بابام تو رو میکشه

از زبان آدرین:

دهنشو با دستمال تمیز بستم و دستاش و پاهاش رو هم همینطور گرفتمش انداختمش رو شونم و رفتم به دژ

بعدش که رسیدم دست و پا و دهنشو باز کردم گفتم حالا هرچقد که میخوای جیغ بکش

از زبان مرینت:

چی از جونم میخوای ؟

دیدم رفت تو اتاقش و یه جعبه آورد زانو زد و در جعبه رو باز کرد گفت بامن ازدواج میکنی😳

زدم رو دستش و حلقه رو پرت کردم 

بعدش....

این داستان ادامه دارد......

اینم پارت ۲ بای تا پارت بعد و فعالیت های بعد😇👋🏻